چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی دردی که نم
ای که برداشتی از شانه ی موری باریبهتر آن بود که دست از سر ِ من برداری
ظاهر آراسته ام در هوس وصل ، ولیمن پریشان تر از آنم که تو می پنداری
هر چه می خواهمت از یاد برم ممکن نیستمن تو را دوست نمی دارم اگر بگذاری
موجم و جرأت ِ پیش آمدنم نیست ، مگربه دل سنگ تو از من نرسد آزاری
بی سبب نیست که پنهان شده ای پشت غبارتو هم ای آیینه از دیدن ِ من بیزاری ؟!
در تقسمبندی اوقات شبانهروز این وقتها که آفتاب داره غروب میکنه و مثل یه زندانی باید از پشت پنجره و شاید هم دو لایه پرده رفتن نور رو ببینی بدترینه. دلتنگ هزار و یک تا خاطره و حسِ خوب گذشته میشی. نه حوصلهی درس خوندن داری نه هیچ کارِ دیگهای. فقط باید منتظر بشینی که این فاصلهی بین بودن و نبودنِ آفتاب بگذره. که خودِ نور هم مطمئن نیست که هست یا نیست. که هست ولی نیست. یا شایدم نیست ولی هست. یا شایدم هست و نمیخواد که باشه. یا برعکس. در هر
من اگه پسر بودم و به کسی پیشنهاد ازدواج داده بودم و منتظر گرفتن جواب بودم، تا بخواد جواب بهم بده، دیوانه شده و سر به کوه و بیابون گذاشته بودم =)
در مدت انتظار، انواع و اقسام افکار به ذهن آدم هجوم میاره.
_ خیلی خوب عمل کردم به نظرم. حتما همه چی اوکی میشه.
_ واااای من چرا اینجوری کردم؟ چرا اینو نوشتم؟ چرا اینو گفتم؟ ریجکت صددرصده!
_ خدایا یعنی چند نفر دیگه مثل منن؟ اصلا شاید تنها باشم ها؟ اینجوری ممکنه تنها گزینه خودم باشم.
_ من مطمئنم همین امسال که م
در هر چیز به دنبال نشانه های نخستین باری هستم ،،
همانقدر که میدانم واپسین بار است!!
در هر چیز یک گذرای افسون کننده میبینم،،
و میگذارم افسونم کند،،
افسونو رها در دست بادی که می وزد،، گردبادی که میبرد و آتشی که می سوزاند...
موجم، موجی که میراند،،
دردم،، دردی که می سوزد،،
جانم،، جانی که میخرد هرآنچه باشد را ...
آنقدر میرومو میروم تا رفتن از من شفافیتی بسازد که در آن،، هرچه و هرکس بوده امو پشت سر جا گذاشته ام،، انعکاس یابد ...
هراسها را یکی ی
گاه ابر و گاه باران می شومگاه از یک چشمه جوشان می شوم
گاه از یک کوه می آیم فرودآبشار پر غرورم، گاه رود
گاه قطره، گاه دریا می شومگاه در یک کاسه پیدا می شوم
روز و شب هر گوشه کاری می کنمباغ ها را آبیاری می کنم
نیست چیزی برتر از من در جهانزندگی از آب می گیرد نشان
گرچه آبم، روزی اما سوختمقطره تا دریا سراپا سوختمتشنه ای آمد تا لبش را تر کندچاره ی لب تشنه ای دیگر کند
تشنه ای آمد که سیرابش کنممشک خالی داد تا آبش کنم
تشنه ی آن روز من عباس بودپاسدار خیمه ها
فصل باران است بارانی شویم / از درون جوشیم و طوفانی شویمبوی خاک و بوی نمناک چمن / کیف دارد زیر باران تر شدندر تمام قطره ها تکثیر شو / زیر باران خدا تطهیر شو . . .
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روزهای بارانی ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
دمش گرم ، باران را میگویم ، به شانه ام زد و گفت :خسته شدی ، امروز تو استراحت کن ، من به جایت می بارم . . .
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روزهای بارانی ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
تنها ادامه میدهم در زیر بارانحتی به درخواست چتر هم جواب رد
من از تو میمردماما تو زندگانی من بودی
تو با من میرفتیتو در من میخواندیوقتی که من خیابانها رابی هیچ مقصدی میپیمودم
تو با من میرفتیتو در من میخواندیتو از میان نارونها گنجشکهای عاشق رابه صبح پنجره دعوت میکردیوقتی که شب مکرر میشدوقتی که شب تمام نمیشد
تو از میان نارونها، گنجشکهای عاشق رابه صبح پنجره دعوت میکردی
تو با چراغهایت میآمدی به کوچه ماتو با چراغهایت میآمدیوقتی که بچهها میرفتندو خوشههای اقاقی می
درباره این سایت