نتایج جستجو برای عبارت :

تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم

بابای محمدرضا بعضی موقع ها این شعر رو میخونه
 
صبحدم رفتم به اطراف چمنبلبلی با جفت خود گفت این سخن ما ز سرمای زمستان رسته ایم دل به امید گلستان بسته ایم هر دو بودند گرم اندر این سخن باشه ای آمد ربودش بر دهن در دهان باشه با سوز و گداز عمر کوته بین و امید دراز
 
https://www.cloob.com/u/jjonne/44223190
این یک نغمه کردی است. من کرد نیستم ولی دوستان زیادی دارم و فوق العاده دوستشان دارم. امیدوارم متن درست باشد...
شه وی تاریک نامینی/شب تاریک نمیماند
تیشکی روژ دیته سه ری/نور صبحدم بالا می آید
هه ی لایه لایه لایه/هی لای لایی
لای لای نه مامی ژیانم/لای لای ای نهال زندگی ام
...

+همین نغمه را گوش کنید:
https://soundcloud.com/amin-mohammadii/lay-laya-kurdish-lullaby
پنجره رو باز می‌کنم. صدای گنجشک میاد. زمین خیسه. یه کم بوی سیگار میاد. مردِ همسایه بغلی آخرین پک رو میزنه و سیگارو پرت می‌کنه بیرون. آخرین فوت. کله‌مو میارم تو تر که نبینه منو. هوا -به جز این بوی سیگار- خیلی خوبه. حسرت پیاده روی تو این هوا برای این بهار تو دلم می‌مونه. شاید سخت‌ترین بهارِ تا به امروزِ عمرم. همین چند تا درختِ کچلِ توی کوچه هم ازون سبز قشنگ های اول بهار دارن. سبزِ روشن. لابد اون خیابونه الان چقدر قشنگه. و اون پارکه. خوشحالم که چیزی
قلب میں اترا ہوا عشق علی گر ہوگا
دل سے پھر اترا ہوا دنیا کا سب زر ہوگا
عید کی خوشیاں منائے گا وہی پڑھ کے درود
مثل قنبر جو یہاں بندہ حیدر ہوگا
وہ بھی امریکہ سے بھڑ جائے گا رہبر کی طرح
نقشِ نعلینِ علی جس کے بھی دل پر ہوگا
چرس افیون ہیروئین شراب اور شباب
قبر میں پیٹتا سر اپنا قلندر ہوگا
باندھ کر جس کو بنے پھرتے ہوں کتّے عالم
ایسی دستار سے پیشاب بھی بہتر ہوگا
ایک نعرے پہ حلالی و حرامی جو بنائے
سرِ منبر ابوسفیان کا بندر ہوگا
نام رکھ لینے سے بنتا نہیں ک
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنندچون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند؟
گوییا باور نمی‌دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند
یا رب این نو دولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
می‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند
حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کشد
زمره دیگر به عشق از غیب
حزن دلتنگی که می بخشد به آوای غروب؟ 
کاین چنین دلگیر و محزون است دنیای غروب
 
می گذارد سر به آرامی به روی دوش دل
 موج اندوهی که برمی خیزد از نای غروب
 
همدلی شبنم و گل، صبحدم زیباست لیک
 دلنشین تر نیست از اندوه دم های غروب
 
گویی از چشم شفق خونابهء غم می چکد
لحظه جان کندن خورشید همپای غروب
 
قصه ها از غُصه گوید بر مزار آفتاب
 لالهء داغی که می روید به صحرای غروب
 
هیچ فریادی رسا در غربت خورشید نیست 
چون سکوت پرشکوه و شرم سیمای غروب
 
چشم "حیران" تا
می‌زنم قدم
توی کوچه‌هایِ گمشده در آفتابِ صبحدم
زیر تک‌درختِ بیدِ چایْ‌خانه وصل می‌شوند سایه‌هایمان به‌هم
بعد
شادمانه می‌روند توی چایْ‌خانه‌ مست می‌شوند از عطرِ چایِ تازه‌دم.
روبه‌روی من نشسته‌ای:
لحظه‌ای لبت به خنده وا که می‌شود، به شوق داد می‌زنم:
«من هزار سال هم اگر بینَمت هنوز هست کم»
**
این منم که می‌زنم قدم
توی کوچه‌های گمشده در آفتابِ صبحدم...
شلمان؛ 22 مهر 1398 خورشیدی- داوود خانی خلیفه‌محله
مصراعِ « هزار سال هم اگر بینَمت ه
این چند شب به فراخور زمان و احوال در کوچه و پس‌کوچه‌های #جبری و #صلح_آباد و چهار محل از این منبر به آن منبر و از این حسینیه به آن #حسینیه روانه بودیم. بوشهرِنُ و محرِمِش! شاید اگر روزی برسد که ساکن شهرم نباشم خودم را به آب‌وآتش می‌زنم تا به دیار بازگشته و چند شبی در همین حسینیه‌ها صبحدم بگیرم.
مگر می‌شود بدون "بحرطویل" و "جنگ نامه" شب‌های عزا را گذراند؟ نوای دل‌نشین ایمان و حاج مصطفی و ناخدا (و...) یا مداح‌های گمنام در محلات کوچک‌تر و حسینیه‌
شب به هم درشکند زلف چلیپائی را
صبحدم سردهد انفاس مسیحائی را
گر از آن طور تجلی به چراغی برسی
موسی دل طلب و سینه سینائی را
گر به آئینه سیماب سحر رشک بری
اشک سیمین طلبی آینه سیمائی را
رنگ رؤیا زده ام بر افق دیده و دل
تا تماشا کنم آن شاهد رؤیائی را
از نسیم سحر آموختم و شعله شمع
رسم شوریدگی و شیوه شیدائی را
جان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق
قیمت ارزان نکنی گوهر زیبائی را
طوطیم گوئی از آن قند لب آموخت سخن
که به دل آب کند شکر گویائی را
دل به هجران تو عم
رمان آخرین انار دنیا با عنوان اصلی «دواهه‌مین هه‌ناری دونیا» اثر نویسنده کُرد، بختیار علی است که برای اولین بار در سال ۱۹۹۶ در کشور سوئد چاپ شد. بختیار علی که پرکارترین و پرتیراژترین نویسنده کرد لقب گرفته است در سال ۱۹۶۱ در سلیمانیه کردستان عراق به دنیا آمد.
بختیار علی در مصاحبه‌ای درمورد آخرین انار دنیا گفته است: اگر بمیرم و به من اجازه دهند که تنها یک کتاب با خودم به آن دنیا ببرم، از میان تمام کتاب‌هایی که نوشته‌ام، آخرین انار دنیا را ب
#شعر_مهدوی

عید نزول حضرت عیسی ابن مریم است 
عید ظهور منجی اولاد آدم است 
یک عید نه، تجلی اعیاد عالم است 
شب رخت بسته صبحدم نصر آمده 
عید امامتِ ولیِ عصر آمده
  عید امید سلسله ی انبیاست این
 عید نزول مصحف نصرخداست این
 ای اهل آسمان و زمین عید ماست این
مستضعفان به پیش که عیدشماست این
 عالم به ظلِّ رایت توحید مهدی اند
اعیاد ما مقدمه ی عید مهدی اند
چرا بیدار شوم؟
بیدارى را برای چه به این خواب راحت ترجیح دهم؟   
شور و شوقى که از درون بجوشد؟ 
یا معنایى که درونم را به بیرون پیوند زند؟ 
چرا در این صبح سرد زمستانى، پتوى گرم را کنار زنم و سر از بالش نرم بلند کنم؟
براى چه از جا بر می خیزم؟ 
به کدام سو؟ 
***
پسرک را به یاد مى آورم. آن روزها که به شوق مدرسه از جا مى پرید. و بعد ناگهان یک روز از رختخواب بیرون نیامد! گفت که خسته است، که حالش خوب نیست. فردا هم خسته بود و روز بعد هم. پرس و جو کردیم. ته همه ى به
چرا بیدار شوم؟
بیدارى را برای چه به خواب راحت ترجیح دهم؟  
چرا در این صبح سرد زمستانى، پتوى گرم را کنار زنم و سر از بالش نرم بلند کنم؟
شور و شوقى که از درون بجوشد؟ 
یا معنایى که درونم را به بیرون پیوند زند؟ 
براى چه از جا بر می خیزم؟ 
به کدام سو؟ 
***
پسرک را به یاد مى آورم. آن روزها که به شوق مدرسه از جا مى پرید. و بعد ناگهان یک روز از رختخواب بیرون نیامد! گفت که خسته است، که حالش خوب نیست. فردا هم خسته بود و روز بعد هم. پرس و جو کردیم. ته همه ى بهانه ه
قدر، یک حد روحی است. زمان ندارد که تقدیر حق، در زمان و مکان محدود نیست. مرحله‌ای از معرفت ماست. درک شب قدر به همین معناست.
شب قدر برای این است که ما فرصتی برای جمع‌بندی از خود و کارهای خود داشته باشیم و محاسبه و حساب‌رسی داشته باشیم که آیا از خاک و چوب کمتریم؟
یک دانه گندم را وقتی به دل خاک دهند هفتاد برابر برمی‌گرداند. پس حاصل من کو؟ شکوفه‌های من کو؟
شب تقدیر شبی است که انسان جایگاه خودش در این هستی را بفهمد و ببیند به جمع خود، به وجود خود، به
اللهم عجل لولیک الفرج
و العافیه و النصر
و جعلنا من خیر الانصاره و اعوانه
و المستشهدین بین یدیه
 صبحدم پیک مسیحا دم جانان آمدگفت برخیز که آرام دل و جان آمد               سحر از پرده نشینان حریم خلوت               نغمه برخاست که شاهنشه خوبان آمد                 عاشقان را رسد این طرفه بشارت زسروش             که سحرگاه شب نیمه شعبان آمد                مى ‏کند مرغ سحر زمزم بر شاخ گل             که ز نرگس ثمرى پاک بدوران آمد            
۱. یکی دو روز پیش، صبحدم لب پنجره بودم و باران بی امان می بارید...
۲. ریا نباشد ها! ولی لبخند غرورآمیزی به لبم نشست وقتی که یک عزیزی در پیامرسان ایتا بهم گفت: تو استعداد فلسفه داری. همان عزیزی که شاید الان اینجاست و دارد لبخند میزند.
۳. پیشتر هم این را نوشته ام در وبلاگ. داشتم میرفتم داخل اتاقم که خواهر کوچکم مثل گلوله دوید و دستانش را لای چارچوبِ در گذاشت و خنده کنان گفت: 
- هنوز نیا! میخوام غافلگیرت کنم! 
و من تعجب کنان، چند گام رفتم عقب. از اینکه ت
۱. یکی دو روز پیش، صبحدم لب پنجره بودم و باران بی امان می بارید...
۲. ریا نباشد ها! ولی لبخند غرورآمیزی به لبم نشست وقتی که یک عزیزی در پیامرسان ایتا بهم گفت: تو استعداد فلسفه داری. همان عزیزی که شاید الان اینجاست و دارد لبخند میزند.
۳. پیشتر هم این را نوشته ام در وبلاگ. داشتم میرفتم داخل اتاقم که خواهر کوچکم مثل گلوله دوید و دستانش را در چارچوبِ در گذاشت و خنده کنان گفت: 
- هنوز نیا! میخواهم غافلگیرت کنم! 
و من تعجب کنان، چند گام رفتم عقب. از اینکه ت
دانلود آهنگ محمدرضا شجریان بهار دلکش + متن و بهترین کیفیت
تصنیف زیبا و شنیدنی محمدرضا شجریان بنام بهار دلکش همراه با متن و دو کیفیت 320 و 128
Exclusive Song: Mohammadreza Shajarian – Bahare Delkash With Text And Direct Links In jazzMusic.blog.ir
متن آهنگ محمدرضا شجریان بهار دلکش
بهار دلکش رسید و دل به‌جا نباشداز آن‌که دلبر دمی به فکر ما نباشددر این بهار ای صنم بیا و آشتی کنکه جنگ و کین با من حزین روا نباشدصبحدم بلبل، بر درخت گل، به‌خنده می‌گفتنازنینان را، مه‌جبینان را، وفا نباشد
اگر ک
السلام علیک یا صاحب العصر و الزمان عجل‌الله فرجک
سلام! وقت بخیر! بی‌مقدمه بریم سر اصل مطلب؛ بسم‌الله...
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

بسم‌الله الرحمن الرحیم
 
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون
ساقیا! باز خماریم به جامی بنواز / خاطر خسته ما را به سلامی بنواز
گر میسر نشود بگذری از کوچه ما / گاه گاهی دل ما را به پیامی بنواز
* * * *  پیامک مخصوص سلام کردن * * *
 
سلامت میکنم ای غنچه ی راز / تو بودی از برای عشقم آغاز
تویی تنها دلیل زنده بودن / ندارم طاقتت با چشم در ناز
 
 
* * * *  پیامک مخصوص سلام کردن * * *
 
 
سلام من به غنچه ای که صبحدم به خنده باز می شود
 
* * * *  پیامک مخصوص سلام کردن * * *
 
سلام  بهونه قشنگ من برای زندگی آره بازم منم همون بهونه همیشگیفد
السلام علیک یا صاحب العصر و الزمان عجل‌الله فرجک
سلام! وقت بخیر! سال‌روز شهادت حضرت امام محمد باقر علیه‌الصلاة و السلام را تسلیت عرض می‌کنم. برای روزهای عزیز آینده، مخصوصا روز بزرگ عرفه از همه‌ی دوستان بزرگوار التماس دعا دارم. حرفی دیگری نیست، پس برویم سراغ اصل مطلب امروز؛ بسم‌الله...
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه
شب به روی جاده نمناک سایه های ما ز ما گویی گریزانند دور از ما در نشیب راه در غبار شوم مهتابی که میلغزد سرد و سنگین بر فراز شاخه های تاک سوی یکدیگر به نرمی پیش می رانند شب به روی جاده نمناک در سکوت خاک عطر آگین نا شکیبا گه به یکدیگر می آویزند سایه های ما ... همچو گلهایی که مستند از شراب شبنم دوشین گویی آنها در گریز تلخشان از ما نغمه هایی را که ما هرگز نمی خوانیم نغمه هایی را که ما با خشم در سکوت سینه میرانیم زیر لب با شوق میخوانند لیک دور از سایه ها
آن روزها رفتند آن روزهای خوب آن روزهای سالم سرشار آن آسمان های پر از پولک آن شاخساران پر از گیلاس آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها به یکدیگر آن بام های باد بادکهای بازیگوش آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها آن روزها رفتند آن روزها یی کز شکاف پلکهای من آوازهایم چون حبابی از هوا لبریز می جوشید چشمم به روی هر چه می لغزید آنرا چو شیر تازه می نوشید گویی میان مردمکهایم خرگوش نا آرام شادی بود هر صبحدم با آفتاب پیر به دشتهای نا شناس جستجو می رفت ش
سلام من که شاعر نیستم ولی صبح که از خواب بیدار شدم ، انگار که به من الهام شده باشه، مدام این غزل رو زمزمه میکردم....گفتم چیزی که لقلقه ی زبونمه رو بنویسمش که شد این:
با احترام به شعرای عزیزِ بلاگر، علی الخصوص حافظ جان!
لازم به توضیح نیست که مصرع های آبی رنگ از حافظ شیرازیست و مشکی ها از من D:
یه چیزی میگن به این سبک شاعری. چی میگن؟ مشاعره؟ مشاجره؟ مناظره؟ مناقشه؟ مساعده؟ مناقصه؟ مزایده؟ مزایدات؟مناقشات؟مناقصات؟منتخبات؟مندرجات؟مندوبات؟منسوجا
"Pal"
Pal aik pál mein hi tham sa gáya
 Tu haath mein háath jo de gayaa,
زمان دریک لحظه مشخص متوقف شده
وقتی که تو دست به دست من می دی
Cháloon main jahan jáaye tu 
Daayein máin tere baayein tu, 
Hoon rut main háwayein tu, sathiyá.
هرجا که بخوای بری دنبالت خواهم اومد
هروقت که نگاه میکنم همیشه کنارمی
من فصلِ سالَ مْ  و تو نسیم ,دلبرم
Hasoon main jab gáaye tu
 Ro’un main jab murjháaye tu 
Bheegoon main barsaáye tu, sathiya.
وقتی آواز می خونی لبخند می زنم 
وقتی ناراحتی گریه می کنم
زیر بارون تو خیس میشم,دلبرم 
Saáya mera hai teri shakál
 Haal hai áisa kuch aajkál,
سایه من د
مژده ای دل که شب نیمه شعبان آمد
بر تن مرده و بی جان جهان جان آمد
بانگ تکبیر نگردرهمه عالم بر پاست
همه  گویند  مگر  جلوه  یزدان   آمد
اززمین نوربه بالا رود امشب زیرا
نور خورشید امامت همه  تابان  آمد
قائم آل محمد (عج)گل گلزار رسول
حجه بن الحسن (عج)آن مظهر ایمان آمد

اللهم عجل الولیک الفرج
             صبحدم پیک مسیحا دم جانان آمد             
گفت برخیز که آرام دل و جان آمد
سحر از پرده نشینان حریم خلوت               
نغمه برخاست که شاهنشه خوبا
نام پدر : محمدعلی
محل شهادت :جبهه بستان
تاریخ شهادت : ۱۳/۹/۱۳۶۰  
تاریخ تولد : ۱۳۴۴
نام عملیات : طریق القدس
رمز عملیات : یاحسین
نوع عضویت : بسیجی  
شهید محمد افخم قبل از انقلاب فعالانه در جلسه قرائت قرآن مسجد صاحب الزمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) شرکت داشت و در کنار قرآن شکوفایی و بالیدن آغاز کرد ، پخش اعلامیه ، فروش کتب دینی و دادن کتاب به دیگران از کارهای عادی شهید بود . او همواره از امر به معروف و نهی از منکر بعنوان یک مسئولیتی سنگین یاد می
ا
     به خواب     که می اندیشم     عقاب    در من    بال می گسترد
       نوشتاری بر   صدای پای مردم  در آندیشه ی شعری بانو پروین اسحاقی
        هرمز فرهادی             بابادی
         هر صبح       شکنج شانه ام        را     از پرچین پیراهنم    پرواز می دهم      به خواب       که می اندیشم       عقاب       در من       بال می گسترد
از پرچین به عقاب رسیدن غروری است که هر شاعر باید داشته باشد اما این صعود به آسانی به دست نمی آیدپر  پرواز می خواهد و جرئت سیمر
پیرمرد مهربانی بود. هرروز به ما سرمی زد و جالب اینکه هروقت مرا می دید صلوات می فرستاد. آینه ای دم دست نداشتم اما با هر صلوات او به سمت حوضچه کوچک حیاط سرک می کشیدم و خودم را ورانداز می کردم. نه شال سبزی... نه نشانه ای... رمزش چه بود؟ خدا می داند.از پدرم چیزی نمی دانستم. تا یاد دارم از وقتی که چشم باز کرده بودم سایه مادرم بر سرم بود. البته یکی دو همسایه پر انرژی و با نشاط هم داشتیم که با ما خیلی مهربان بودند. با وجود آنها من و مادرم احساس قدرت می کردیم.
شعر در مورد بلبل
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد بلبل برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
بغیر از گل که خندد در چمن بر گریه ی بلبل                نپندارم که در گیتی لب خندان شود پیدا
شعر بلبل
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه تست
شعر در مورد بلبل
چشم   عاشق  نتوان  دوخت که معشوق نبیند            نای  بلبل  نتوان  بست   که  بر  گل    نسراید
شعر
 
گلچینی از جملات، پیامک و اس ام اس های صبحت بخیر عزیزم، عشقم، نفسم، زندگیم و همسر مهربانم برای شروع یک صبح رمانتیک و پر انرژی همراه با شعرهای صبحگاهی قشنگ و خاص
******
متن صبح بخیر عاشقانه
روز من رسما آغاز نخواهد شدتا زمانی که “صبح بخیر” و “دوستت دارم” را به تو بگویمعزیزم صبحت بخیر، دوستت دارم!
******
صبح بخیر همسر مهربونمتاب آوردم شب دلتنگی ام را تا سحرتا تو را از نو ببینم صبح زیبایت بخیر
******تک بیتی در مورد صبح بخیر
صبح با عطر تو بیدار شدن
غزل شمارهٔ ۷۵۹                    ای ســــر زلـــف تـــو لـــیـــلـــی و جـــهـــانـــی مـــجـــنـــون          عــــالــــمــــی بــــر شــــکـــن زلـــف ســـیـــاهـــت مـــفـــتـــون          خـــســروان شــکــر شــیــریــن ســخــنــت را فــرهــاد          عــــاقــــلــــان طــــرهٔ لــــیـــلـــی صـــفـــتـــت را مـــجـــنـــون          خــــال زنــــگــــیــــت ســـیـــاهـــیـــســـت بـــغـــایـــت مـــقـــبـ
شعر عاشقانه زیبا
در این بخش مجموعه اشعار عاشقانه زیبا از شاعرهای ایرانی را آماده کرده ایم. امیدارویم از خواندن این شعرهای کوتاه عاشقانه لذت ببرید.
تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منیشروع وسوسه انگیز شعر ناب منی
من آن سکوت شکسته در آسمان توامو تو درآمد دنیا و آفتاب منی
چقدر هجمه ی تشویش بی تو بودن هاتویی که نقطه ی پایان اضطراب منی
برای زندگی ی بی جواب و تکراریبه موقع آمدی و بهترین جواب منی
روان در اوج خیالم چو رود می مانیهمیشه جاری و مانا در عمق
شعر عاشقانه زیبا
در این بخش مجموعه اشعار عاشقانه زیبا از شاعرهای ایرانی را آماده کرده ایم. امیدارویم از خواندن این شعرهای کوتاه عاشقانه لذت ببرید.
تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منیشروع وسوسه انگیز شعر ناب منی
من آن سکوت شکسته در آسمان توامو تو درآمد دنیا و آفتاب منی
چقدر هجمه ی تشویش بی تو بودن هاتویی که نقطه ی پایان اضطراب منی
برای زندگی ی بی جواب و تکراریبه موقع آمدی و بهترین جواب منی
روان در اوج خیالم چو رود می مانیهمیشه جاری و مانا در عمق
شهروز براری صیقلانی نویسنده اثر: مریم سادات 
ادامه ی اپیزود نیلیا 

مشکل مریم السادات از آنجایی آغاز شد که فردی قانونمند و سختگیر بعنوان رییس جدید آسایشگاه روحی روانی منصوب گشت و.....
تقویم چهار برگ دیواری به اواسط اسفند رسید و رشت سردش شد. در سکوت غمزده ی شبهای آسایشگاه ، مریم سادات نجوایی آشنا را میشنید گویی روح پسرک خردسالش از پشت بیست تقویم همچنان او را میخواند ، گاه در عالم خواب و رویا صدای پسرش داوود را آنچنان واضح و رسا میشنیدش که ب
مشکل مریم السادات از آنجایی آغاز شد که فردی قانونمند و سختگیر بعنوان رییس جدید آسایشگاه روحی روانی منصوب گشت و.....
 
تقویم چهار برگ دیواری به اواسط اسفند رسید و رشت سردش شد. در سکوت غمزده ی شبهای آسایشگاه ، مریم سادات نجوایی آشنا را میشنید گویی روح پسرک خردسالش از پشت سی تقویم همچنان او را میخواند ، گاه در عالم خواب و رویا صدای پسرش را آنچنان واضح و رسا میشنیدش که با صدای بلند پاسخش را میداد و ناگزیر به بیداری میرسید 
 مریم السادات در آستانه ی
همواره پاییز برای افسردگان ِ این شهر ، غم انگیزتر ورق میخورد ، با گذر روزها در خزان به مرور و پیوسته نشاط و طراوت از درختان توت درون باغ ابریشم‌بافی به آرامی رخت بربست و برگ برگ درختان شهر زرد شد و ماه آبان به دو نیم قرینه گشت ، تاریکیِ شب شهر را در آغوش کشید ، در دل شهر سکوتی معنادار حاکم گشت، گربه ی سیاه و پیر نگاهش به آسمان چسبید ، قدم های طوفان همیشه بی صداست ، چنین سکوت سردی برای پاسبان پیر آشناست. این سکوت بمنزله ی نهیب و عربده ایست که
  
پارت سوم از رمان پستوی شهر خیس . بقلم شهروز براری صیقلانی
             
خزان 
همواره پاییز برای افسردگان ِ شهر رشت ، غم انگیزتر ورق میخورد ، با گذر روزها در خزان به مرور و پیوسته نشاط و طراوت از درختان توت درون باغ ابریشم‌بافی به آرامی رخت بربست و برگ برگ درختان شهر زرد شد و ماه آبان به دو نیم قرینه گشت ، تاریکیِ شب شهر را در آغوش کشید ، در دل شهر سکوتی معنادار حاکم گشت، گربه ی سیاه و پیر نگاهش به آسمان چسبید ، قدم های طوفان همیشه بی صداست ، چنی
اپیزود داوود، شهروز براری صیقلانی
داوود هفت سال داشت که یکروز سرد و مه آلود در اواسط آ ذر ماه سال ۷۳ از خواب برخواست تا مثل همیشه به مدرسه برود اما روزگارش دستخوش حادثه شده بود و او هرچه جست دیگر هرگز نتوانست مادرش را بیابد...
بچه موشی از عمق سوراخِ دیوار ظهور کرده و لحظه‌ای بعد با قدمهای تند و تیز ناپدید میشود.
جوجه کلاغ عجول قصه از شوق پرواز بود که چندی پیش لانه اش را ترک کرد به امید پرواز تا اوج آسمان اما بعد از سقوط ناباورانه اش از لانه اش د
  
 داوود هفت سال داشت که یکروز سرد و مه آلود در اواسط آ ذر ماه سال ۷۳ از خواب برخواست تا مثل همیشه به مدرسه برود اما روزگارش دستخوش حادثه شده بود و او هرچه جست دیگر هرگز نتوانست مادرش را بیابد...
   سی تقویم بعد....
[] درون پارک محتشم روی نیمکت چوبی ، پسرکی خسته از خستگیاش ، درمانده از دلبستگیاش ، درون دفترچه ی دلنویسش مینویسد ؛ 
نیست که نیست ,مادر گویی قطره ی آبی گشته و رفته زیر زمین ، در امتداد بیست تقویم دم به دم در هر قدم نامش برده ام . من بدنبال
اپیزود داوود، شهروز براری صیقلانی
داوود هفت سال داشت که یکروز سرد و مه آلود در اواسط آ ذر ماه سال ۷۳ از خواب برخواست تا مثل همیشه به مدرسه برود اما روزگارش دستخوش حادثه شده بود و او هرچه جست دیگر هرگز نتوانست مادرش را بیابد...
بچه موشی از عمق سوراخِ دیوار ظهور کرده و لحظه‌ای بعد با قدمهای تند و تیز ناپدید میشود.
جوجه کلاغ عجول قصه از شوق پرواز بود که چندی پیش لانه اش را ترک کرد به امید پرواز تا اوج آسمان اما بعد از سقوط ناباورانه اش از لانه اش د

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خشکباری